چشم هایم را می بندم


بازی دستانت دیوانه ام می کنند


رها نمی شوم از تو


رها نمی شوم از این حس مشترک


شعله میشوی در لبهایم


داغ می شوم


داغترین فصل بودنم


آرام


.
.
.


آرام


به جهنمت پا میگذارم ...

خدایا…

خدایا…



کودکان گلفروش را می بینی؟


مردان خانه به دوش …



دخترکان تن فروش...


مادران سیاه پوش...


کاسبان دین فروش...


محرابهای فرش پوش...


پدران کلیه فروش...


زبانهای عشق فروش...


انسانهای آدم فروش...


همه رامیبینی ؟


می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم


دیگرزمینت بوی زندگی نمیدهد!!

صدای معلم در کلاس می پیچد ...

جاهای خالی را با کلمات زیر پُر کنید ..

و من هنوز نمیدانم...

جای خالی تو را چه چیز پُر خواهد کرد ... !

دلـــــــــــــم


هوا می خواهد


کمـــــــــی در سرنگ ....

یک غریبه می خواهم


بیاید بنشیند فقط سکوت کند


و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...


تا کمی کم شود این همه بار ...


بعد بلند شود و برود


انگار نه انگار...

به جان چشمانت قسم !!

اینبار آنچنان رفتنی ام ...

که ، کاسه های آب را هم قسم دهی

نه آن روزها باز میگردند و نه من

یکی نیست


از خدا بپرسه این ضربه هائی که از زندگی میخوریم...


چند امتیازیه ؟

دست های کوچکش


به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد


التماس می کند : آقا آقا "دعا" می خری؟


و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و برای فرج آقا "دعا" می کند....

آدمی که بی صدا قهر میکند

میخواهد که بماند !

که دوباره بخواهد ،

که دوباره خواسته شود !

و گرنه رفتن را که بلد است ....

بـــه یـکــدیـر دروغ نگــــوییـــد ...


آدم اســـت ...


بـاور می کنـــد ....


دل می بنــدد...

آرزویی کن

گوشهای خدا پر از آرزوست و

دستهایش پر از معجزه

آرزویی کن

شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد . . .

هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو ..

رنج بن بست بودن برای کوچه کافی است

انسانها تنهائیت را پر نمیکنند …

فقط خلوتت را میشکنند

هر چه انسانهای اطرافت بیشتر باشند ،

خلوتت آشفته تر

و تنهائیت تنهاتر میشود …

لرزش دستانم با پیرمردی برابری میکن که جسمی کهن سال دارد...


امشب روحم صد سال را رد کرده است...

گاهی دلت می شود همانند دیواری سفید


در دستان کودکی خودکار به دست


که تنها چند خط درهم و مبهم می کشد


و البته عمیق . . .

هرقدر هم که دیر بیایی مهم نیست!

لب‌ها چروکیده می‌شوند...

بوسه اما یخ نمی‌کند !!!

ترجیح میدهم به جای شاخه ای گل بوته ای خار باشم!


که دست هر کودک نابالغی نتواند پایان بخش زندگیم شود...

مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد


جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم


ندانسته آلوده شدم


نشناخته وابسته شدم


و نخواسته رانده شدم ...

خیلی به ما نزدیک شده بود


دیگر داشت به حریم شخصیمان سرک میکشید


خوب رویش را کم کردی دیگر جرات نمیکند سمت ما بیایید


متوجه نبودی؟!


محبت را میگویم…

کوک میکنم چشمانم را روی آمدنت،


نمی آیی و من برای همیشه خواب می مانم.

من ازاین کاش ها بیزارم…


بیزارم وقتى که مرا با خودبه رویاى قشنگت می برند…


مى برند و با برگشتنم دوباره غمى بزرگ رابه دلم می نشانند!

کاش دنیا


یکبار هم که شده


بازیش را به ما می باخت


مگر چه لذتی دارد


این بردهای تکراری برایش؟!...

و عشق


تنها گناهیست


که به وقت ارتکاب آن


خدا برای بشر


ایستاده دست می زند

گاهی حس میکنم روی دست خدا مانده ام!


خسته اش کرده ام...


خودش هم نمیداند با من چه کند!!!...

رؤیاهایم را امشب می گذارم دم در ،


بیچاره رفتگر...

گاهی اوقات شاید تنها شادی زندگی ام این است

که هیچ کس نمی داند تا چه حد غمگینم!

هنوز دلخوشم به “خدانگهدارت”

اگر نمى خواستى برگردى

اصرارى نبود که خدا

مرا نگه دارد...

لاک غلط گیر را برمی دارم و "تو" را از تمام خاطراتم پاک می کنم . . .

" تــــــــــــو "

غلط اضافیِ زندگیم بودی ...

عبور باید کرد تا افق پیداست
عبور باید کرد تا جای قدمهایت برجاست
عبور باید کرد تا خدا اینجاست
عبور باید کرد از مقابل این لبخندهای فرو خورده
از میان این منظره های چروک خورده
از اجتماع این همه قلبهای ترک خورده
باید وا گذاشت و رها کرد
این عشق های خط خطی را
این ثانیه های پاپتی را
باید عبور کرد از امواج بی کسی
باید عبور کرد...

در آغوش خودم هستم ...


من خودم را در آغوش گرفته ام !


نه چندان با لطافت ...


نه چندان با محبت ...


اما وفادار ...


وفادار ...!

تنها بودن بهتر از تنها شدن است.

یادم نرود که : من تنها هستم ، اما تنها من نیستم . . .

پناه بگیرید . . . باز تنهائی در راه است.

فلانی…؟… می دانی؟… می گویند رسم زندگی چنین است : می آیند…….


می مانند……. عادتت می دهند……. و می روند……. و تو در خود می مانی……. و تو تنها


می مانی……. راستی نگفتی؟ رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه ی فلانی ها !؟

معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگست

معذرت خواهی یعنی :

اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره ...

سخت است حرفت را نفهمند ،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند ،
حالا میفهمم ، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ ،
اشتباهی هم فهمیده اند ...

پرنده خوشبختیست فکر تو ،

بر شانه ام که مینشیند بلندم میکند ...

پر میدهدم به آسمان خیال ،

از قعر تنهایی ...

به تو پرواز را آموختم و رهایت کردم تا ستاره ی دنباله دار باشی ...

کاش با تو از عشق می گفتم تا بیاموزی کمی وفادار باشی!

بادبادک کوچک من ...

مرا یاد بگیر...
نه مثل جبر!
نه مثل هندسه!
نه مثل 1-1
که همیشه میشود صفر!
مرا یاد بگیر
مثل نیمکت آخر ...
زنگ آخر ...
و دستانی که نام تورا
مدام روی چوب حک میکرد ...
مرا یاد بگیر

چه لحظه دردآوریه ،
اون لحظه که میپرسه : خوبی ؟
بغض تو گلوت میپیچه ...
5 خط تایپ میکنی ، ولی به جای send
همه رو پاک می کنی و می نویسی :
خوبم مرسی تو خوبی؟

خیلی مواظب باش!!!

اگه باشنیدن صداش دلت لرزید…

اگه از بدی هاش فرار نکردی و موندی…

دیگه تمومه…!!!

اون شده همه ی دنیـــــــــــــــــــات

هیچ میدانی ؟

جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !

خداوندا !

مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم

پس مرا دریاب

و به سوی خویش بازگردان ،

دستان مهربانت را بگشا

که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی

هرگز هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه این هرگز کشت

تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن

در جهان گریاندن آسان است

اشکی پاک کن

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

صدا ميكنم " تـــــــــو " را ؛
اين " جان" كه ميگويي ....
جانم را ميگيرد !
نزن اين حرف ها را ،
دل من جنبه ندارد ؛
موقعي كه نيستي ....
دمار از روزگارم در مي آورد!!

عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست پرسیدند: کجا میروی؟

گفت: می روم با آتش، بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم

تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند، نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم

انتقام کار من نیست ...
رهایت میکنم !
همین برایت بس است !!!